نیکاننیکان، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 14 روز سن داره

نیکان همه زندگی من

بدون عنوان

1391/7/24 12:13
175 بازدید
اشتراک گذاری

چهار شنبه 19 مهرماه 91 برای من  یه روز خیلی خاص بود .البته شبش.

اون روز من سرما خورده بودم و حالم زیاد خوب نبود.شب خونه مامان جون بودیم .من توی هال  دستم رو زیر سرم گذاشته بودم و دراز کشیده بودم و تو هم برا خودت مشغول شیطنت بودی که دیدم تو عزیز دلم رفتی از توی اتاق مامان جون یه بالش برداشتی و اومدی بالا سرم اوم اوم میکنی.الهی قربونتتتتتتتتتتتتتتتتت برممممممممممممممممم.مهربون من.وای نمیدونی چه حسی داشتم.داشتم پر درمی آوردم.خیلی خوب بود چقدر تو مهربون و دست داشتنی هستی.احساسی که توی اون لحظه داشتم قابل توصیف نیست.فقط خواستم خاطره اون روز رو ثبت کنم تا تو هم وقتی بزرگ شدی بخونی.البته امیدوارم اون وقت هم همین قدر به فکر مامانی باشی عزیزم.ماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)