بدون عنوان
تابستان 1393... تابستون امسال پر از شیطنت و اذیت های گل پسری بود. خاطره به یاد موندیش یکی سفره چند روزه مامانی و نیکان و دوست مامانی خاله مهزاد به کیش بود و یکی جشن شکوفه ها تو مهد... سوم مرداد ماه من و تو و خاله مهزاد مجردی و بدون حضور پدر رفتیم کیش.تجربه جدیدی بود .اولش تو بهونه بابا رو می کرفتی ولی زود عادت کردی .اما کلا منو نابود کردی.از اولین دقیقه ای که از هتل بیرون میرفتیم بهونه میگرفتی تا زمانی که بر میگشتیم.اینو بخر اونو بخر...هر چی هم میگرفتم نهایتا واسه 10 دقیقه جواب میداد.زود خسته میشدی و دنبال یه چیز جدید بودی. تو هتل که رسما ما رو خل میکردی اذیت و غذا نخوردن. یه شب شام نخوردی تا ساعت 2 بیدار بودی بعد...
نویسنده :
پریسا مامان نیکان
11:25