بدون عنوان
مادر...
به دنیا آمدم تنها
با ترس و گریان که در آن لحظه تو مرا در آغوش گرفتی...تنهایی ترس و غصه همه برایم در آغوشت بی معنی شد.
در ناتوانی و ضعف تمام بودم که به من جان دادی و عصاره وجودت را به من اهدا کردی...
به هر بهانه میگفتی عاشقم هستی
ولی من اینقدر در گیر برگ شدنم بودم که یادم رفت محبتت را پاسخ دهم و
اما تو بی دریغ به من عشق ورزیدی....
من رشد کردم و بزرگ شدم به حدی که خودم مادر شدم و جای تو گرفتم
امانه... تو یکی بودی و هستی تو مادر من هستی و بی نظیری....
روزت مبارک ای فرشته مهربان
که تنها در این روز یادم می افتد چقدر عاشقتم و بودنت چقدر به زندگیم ارزش می دهد....
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی